آموزش و نحوه ایجاد حباب گرم کارت بانکی + توضیحات کامل
این روز ها در شبکه های مجازی مثل اینستاگرام و تلگرام دیده اید که بسیاری با ترفند هایی موجودی حساب بانکی خود را میلیاردی میکنند در این پست از سایت ستیکا نحوه این کار را برایتان آموزش میدهیم
خودش می گوید : چیزی شبیه قمار بود. حداقل 50 یا 60 میلیون تومان از طرف می گرفتیم می رفتیم تهران که مثلا موجودی حساب را نقد کنیم.
اما می دانستیم در واقعیت ریالی در آن حساب نیست. همه اش حبابی بود که به کارت زده بودیم.
وی ادامه می دهد: گروهی در نیمه راه می فهمیدند و راه خود را گرفته و می رفتند. اما خیلی ها هم بودند که سرشان کلاه می رفت ولی راهی برای دسترسی به ما نداشتند. سهم خود را از پیش گرفته بودیم و البته کلی هزینه ایاب ذهاب و اقامتمان هم گردنشان افتاده بود. همین ها طمع ما را تحریک می کرد و برای کسب درآمدهای کلان، این ماجراها ادامه داشت.
روشی تمیز برای درآمدی کثیف
جوان است. قد بلند اما لاغر. گویا سرشاخه باند است اما خودش چنان ساده و معمولی برخورد می کند که انگار عضوی است مثل بقیه افراد.
پس از ماهها پایش و پیگیری، پاسداران گمنام امام زمان (عج) زمستان 99 باند آنها را شناسایی و جمعی از اعضا را دستگیر کرده اند.
پرونده همچنان در جریان است و رفته رفته متهمان دیگری از سراسر کشور به آن اضافه می شوند.
وقتی از روند ورودش به این خلافکاری ها تعریف می کند گویی حس گنگی دارد. شاید از اینکه خیلی از هموطنان را به سادگی با چند شگرد رایانه ای و فتوشاپی به آن اندازه سرکار گذاشته، هنوز هم در تعجب است.
صمد می گوید: من به دلیل شغلم که خرید فروش موبایل بود 5 نفر را که می شناختم و به کارشان در حوزه کامپیوتر اعتماد داشتم، وارد کار کردم.
اما در گروههای مشابه گاهی 50 نفر هم وارد چرخه شده اند.
رفته رفته از چند صد میلیون جعل اعتبار، کار به جایی رسید که موجودی 18 هزار یا 20 هزار میلیارد تومان هم در حسابها می زدیم.
می پرسم افرادی که قبول می کردند کارت به شما اجاره دهند را چطور پیدا می کردید؟ پاسخ می دهد: در واقع آنها ما را پیدا می کردند. چون ما گروههای مختلفی داشتیم که با هم در ارتباط بودیم. هر موردی مناسب بود به سمت ما هدایت می شد. مثلا بعضیها می گفتند وضع مالی شان خراب است و هر چه بگوییم برای این خلافکاری انجام می دهند. حتی اغلب در خانه های ما می ماندند!
او از شگرد کار هم چنین نقل می کند : اول یک موجودی از حساب طرف می گرفتیم .برخی گروههای غیرمجاز در شبکه های اجتماعی و فضای مجازی راه انداخته بودیم که مشخصات را در آنها پخش می کردیم. در حالی که شخص مورد نظر هیچ خبری از هیچ ماجرایی نداشت.
کلاهبرداری از کلاهبرداران!
به گفته این متهم، بعد از مدت کوتاهی همکاران آنها در باندهای دیگربا شماره ملی و شماره کارت شخص که در گروهها بود، به اصطلاح طرف را پیدا می کردند و می گفتند نفرات با نفوذی در سیستم بانکی و ادارات مختلف داریم که می تواند حسابت را آزاد کند.
در مرحله بعدی باید فرد ساده لوحی را پیدا می کردند که حاضر باشد هزینه کند. یعنی کسی که فریب این موجودی حبابی را بخورد.باور کند که به دلیل درشت بودن رقم واریزی که به قول خودشان شوتی است و از راه خلافی مانند پولشویی به صورت اتفاقی در حساب آمده است، حساب توسط نظام بانکی مسدود شده و حالا عده ای می توانند با دریافت درصدی قابل توجه از پول ، آن را از حساب خارج کنند.
از صمد در مورد نحوه همراه کردن صاحبان اصلی کارتها می پرسم.
توضیح می دهد : 30 درصد مبالغ را به خودش می دادیم و بقیه را برای گروه خودمان بر می داشتیم. آنها می دانستند که باید چه بگویند. به افراد طماعی که دنبال پول بادآورده بودند می گفتند ما به کار وارد نیستیم اما شخصی در تهران گفته وکالت به ما بدهی، پول را برایت آزاد می کنیم.
با ترفندهای گوناگون راه می افتادند در شهرهای مختلف ایران دنبال آشناهایی که اصلا وجود خارجی نداشتند.ما هم این وسط سهم واسطه گری را می گرفتیم و می رفتیم. بی آنکه بدانیم چه اتفاقی برای افرادی که هزینه کرده اند می افتد.
بعد دوباره با همان کارت، روز از نو روزی از نو.حباب دیگری می ساختیم و طعمه می کردیم برای شکارهای جدید.
شیوه تولید یک حباب
حتما برای شما هم سوال است که چگونه کارتی که شاید هزار تومان موجودی ندارد چگونه در چشم بر هم زدنی دارای میلیاردها تومان پول می شود؟
این را باید از فتوشاپ کار باند پرسید.
سامان، جوانی است که همان ابتدای کار می گوید به تحریک صمد، مصرف کننده شده و هر چه بر سرش آمده به خاطر تهیه مواد بوده است.
ظاهرا هر دو موبایل فروش بودند و دست بر قضا به فاصله اندکی ورشکسته شده اند .چون سامان قبلا در کار عکاسی بوده و مهارت زیادی در نرم افزارهای ویرایش عکس و سند دارد، تشویق می شود که وارد این کارها شود.
او می گوید: صمد و شریکش نخستین بار 3.5 سال قبل سراغم آمدند.در حالی که می دانستم وضع مالی خرابی دارند اما در کمال تعجب دیدم سوار ماشین های مدل بالا هستند.
چیزی از کار جدیدشان نگفتند و یک نفر را آورده بودند که من روش کار با فتوشاپ را یادش بدهم. مدتی از آنها خبر نداشتم که بعدها متوجه شدم به جرم دیگری زندان رفته اند. بعد از آزاد شدن به خاطر مهارت من در جعل اسناد و ویرایش عکسها ، بالاجبار واقعیت کار خلافشان را روشن و دعوت به همکاری کردند. من هم به دلیل برگشت خوردن چکهایم و نیاز شدید به پول، در شرایطی بودم که قبول کردم.
می پرسم: وقتی کارها گره خورد باید با روش خلاف دنبال چاره باشید؟ می گوید : نه . اما جوری از درآمد خودشان و اینکه تا کنون ردیابی نشده اند گفتند که من مطمئن شدم ماموران دنبالش نیستند! در حالی که نمی دانستم همه چیز در حال رصد است.
صمد و دوستانش فقط صورتحسابهای اصلی را می دادند و می گفتند فلان رقم بزن.من هم ویرایش می کردم.به گونه ای که با صورتحساب واقعی مو نمی زد.
هر ماه حقوق من 3 میلیون تومان بود ولی بیشتر از 5 میلیون می دادند.چون هم این صورتحسابها را درست می کردم و هم به دوست دیگر صاحب مغازه یاد می دادم.
سامان جوانتر از این حرفها است که عمر خود را در زندان بگذراند و سخت پشیمان است. می گوید : رفته رفته فهمیدم با این موجودیها چه کارهای خلافی می کنند، اصرار کردم که بروم. ولی چون حساب این روزها را کرده بودند ، مدارک شناسایی و کارت بانکی من را گرو نگه داشته بودند.
برای اینکه مدارکم را بگیرم ، چون سالها آشنا بودیم ، در غیابش به خانه شان رفتم و گفتم با کامپیوترش کار داریم و باید آن را به مغازه ببرم. با این ترفند لپ تاپ او را برداشتم.چون تمامی اسناد داخل آن بود و مطمئن بودم دنبالش می آید.
اما او زرنگ تر از این حرفها بود و مرا گیر انداختند و پلیس را خبر کردند. با اینکه سیستم را تحویل دادم اما تهمت زدند چند وسیله دیگر هم دزدیده ام و در نتیجه به جرم سرقت حکم زندان صادر شد.با سفارش دوستان و میانجیگیری کسانی که می ترسیدند قضیه را لو بدهم ، رضایت دادند و آزاد شدم. اما چون دچار اعتیاد کرده بودند، جرات جدا شدن نداشتم.
شراکتی برای خلافکاری
یکی دیگر از متهمان می گوید: 40 سال دارم. با صمد شریک بودیم. چندان وارد نبودم. اما همکاری می کردم تا سهمی داشته باشم.
گاهی میلیونها دلار را در فیلمی می گذاشتند در گروه و می گفتند این مبلغ در حساب یک نفر واریز شده و چون حجم خیلی بالاست سیستم بانکی آن را بلوکه کرده است.
مشخصات آن را در گروه منتشر می کردند و به عناوینی مانند پولشویی، قضیه را قابل باور می کردند و معامله شکل می گرفت : هر کس بتواند آن را آزاد کند ، درصد بالایی از پول، سهم او خواهد شد!
بعد از مدتها وسوسه شدم گروه خودم را داشته باشم. به همین دلیل با ندا که قبلا ازدواج موقت داشتیم، تماس گرفتم و خواستم چند حساب افتتاح کند. مبالغی در حسابش جعل می کردیم . با آن معاملاتی انجام می شد.مثلا به عنوان بیعانه برای خرید طلا.
او ادامه می دهد: برای حباب زدن، با نرم افزارهای ویژه ای اطلاعات کارت را ویرایش می کردند .مسیر الکترونیکی را به گونه ای درست می کردند که هر زمان کسی آن کارت را با دستگاه پوز، یا خودپرداز چک کرد، به جای آنکه به سیستم بانکی وصل شود ، به کانال مخصوص ما متصل می شد .گاهی اگر طرف واردتر بود ،حتی صورتحساپ چاپی هم از دستگاهها خارج می شد!
وی نقل می کند : مثلا مشتری داشتیم مادر و دختر برای خریدهای کلان خود درخواست چنین موجودی هایی را می کردند. عجیب اینکه فامیل خودشان از تهران به آنها گفت بیایید تهران پول را آزاد کنم . خبری از آنها نشد و من فکر کردم حتما ما موفق شده ایم و کسی نتوانسته رد ما را بزند.
در خلال گفتگوها متوجه می شوم این حبابها برای کسب اعتبار کاذب توسط عده ای سودجو، رواج پیدا کرده است. کسانی که با اعتبار کاذب در معاملات غیرقانونی از جمله دلالی دلار ، خرید و فروش اشیا عتیقه و یا خریدهای عمده برخی اجناس حاضر می شدند و سپس با دستبردهای کلان، دست فروشنده را در حنا می گذاشتند. چون کار از ابتدا قانونی نبوده آنها هم فکر شکایت به سرشان نمی زد و این چرخه همچنان ادامه داشت.
آنقدر حرفه ای شده بودیم که برای هر روز موجودی اماده می کردیم تا هر کس شک کرد ، دستمان خالی نباشد و هر زمان به او صورتحساب بدهیم.
مالباخته ای که حباب کار شد!
اکبر، معاملات املاک داشته است. روزی مردی به او مراجعه می کند و یکی از کارت های تقلبی را که متعلق به ندا بود به او نشان می دهد. با این ترفند که پسرم در استان دیگر کارمند بانک است . او به من گفته اطلاعات این حساب را از سیستم داده ها درآورده ام ! می گفتند شوتی است . از ده سال قبل به این حسابها منتقل شده تا سر فرصت برداشت شود.
به خیال خودم زرنگ بودم و کارت را گرفتم و بردم به یکی از دوستانم که به مسائل بانکی وارد بود نشان دادم. او گفت چند روز دیگر بیا . می پرسم : یعنی واقعا تایید کرد. می گوید : بله. اگر تکلیفم از این اتهامات معلوم شد، حتما علیه او شکایت می کنم. او گفت موجودی درست است.
با خانم صحبت کردم و او گفت : اگر 100 میلییارد تومان سهم من را نقد بدهید، تمام مدارک را در اختیار شما می گذارم. اگر هم صد میلیون بدهید، همراه شما به تهران می آیم تا خودم اقدامات را انجام دهم و درصدهای خود را تقسیم کنیم.
اکبر از هفته ها و ماههایی می گوید که با همراهی ندا راهی تهران شده و از این در به آن در زده تا افرادی را پیدا کند که در گروههای فضای مجازی به او چراغ سبز نشان داده بودند.
تعریف می کند: یکی آمد دیدم کارتن خواب است. مال این حرفها نبود. دیگری را هم که دم از آشنای بانفوذ می زد حتی از در بانک به داخل راه ندادند.
کلک پشت کلک یک روز از اصفهان یک روز از شیراز خود را بلاکر معرفی می کردند. نمیدانستم عمدا شماره ما را در گروهها منتشر کرده اند.حرفشان را باور می کردم. به دروغ می گفتند حساب شما واقعی است و از طریق بانک مرکزی 1 درصد این پول را برایت آزاد می کنیم . بقیه اش مصادره می شود.نیمی از این پول آزاده شده را هم به ما بده.
دو ماه بعد دیدم پول زیادی را برای هیچ از دست داده ام. تمام هزینه های چند هفته و حتی چند ماه اقامت و رفت و آمد این افراد را من و دو نفر از دوستانم پرداخت می کردیم.
حتی یک روز چشم باز کردم دیدم خانه ام را که 450 میلیون فروخته بودم تا در بنگاه املاک خودم سرمایه گذاری کنم، صرف این برنامه ها کرده ام.به طمع میلیاردها پول که هیچ وقت هم به دست نیاوردم.
وی ادامه می دهد: یکی از بازیگران ماهر ماجرا همین زن بود. وقتی به او شک کردیم، گفتیم موجودی این حساب را همراه ما چک کن.نمی شود که به پرینت آماده اعتماد کنیم. برگشت گفت شما می خواهید حساب من را هک کنید و من هم به شما اعتماد ندارم و اگر اصرار دارید ، برویم نزد یکی از افراد ما تا دوباره به شما صورت حساب بدهد.
به ناچار پیش همان فرد رفتیم و بعدها فهمیدیم او 300 میلیون تومان گرفته و موجودی ساختگی به ما داده است.
به هر حال بعد از این داستانها وقتی دیدم تمام دارایی ام به باد رفته تصمیم گرفتم وارد گروهها شوم و از طریق واسطه گری همین کارتها ، پول خود را برگردانم.
و اما ندا …
40 ساله، تحصیلات دوم راهنمایی .برای مصاحبه با او مجبور می شویم سه هفته ای صبر کنیم تا پرونده تکمیل شود.
ندا می گوید : همه چیز از تابستان سال قبل آغاز شد . همسر سابقم کارتهای مرا گرفت و گفت به اصطلاح خودشان حباب می زند. به یکی از کارتهای من 15 میلیارد تومان زدند و در گروههای خودشان منتشر کردند. از هر کس دنبالش می آمد ، 100 تا 150 میلیون درخواست می کردیم تا کارش را راه بیندازیم.سهم من هم 1 تا 1.5 میلیون می شد.
او توضیح می دهد: نیم ساعت قبل از قرار با افراد ، موجودی را به ما می داد تا احراز هویت شویم و اعتماد طرف جلب شود. معمولا 450 میلیارد تومان و حتی 600 میلیارد تومان معامله می شد.در حالی که هیچ مبلغی نبود و تنها برای اینکه ماجرا قابل باور شود ، ما همراه افرادی که طمع کرده بودند راهی می شدیم و حتی به شهرهای دیگر می رفتیم.
به من می گفت سالهاست در این کارها هستیم و هیچ وقت هم دستگیر نشده ایم . من هم بی تجربه اعتماد کردم.فقط به ظاهر قضیه نگاه کردم. چون همان مرد با ماشینتهای لوکس دنبالم می آمد و گوشیها و سیستم های گران قیمتی دستش بود.
گاهی بعضیها می گفتند هر باجه ای که ما گفتیم باید صورتحساب بگیرید.چون دستمان رو می شد، دیگر دنبال کار را نمی گرفتیم.
شناسایی جاعلان
نحوه شناسایی این گروهها را از رئیس پلیس فضای تولید و تبادل اطلاعات در آذربایجان شرقی جویا می شوم.
سرهنگ محمودی در ابتدا می گوید : کلاهبرداری با صفحات جعلی در ابتدا با سواستفاده از رمز دوم بانکی که به اصطلاح فیشینگ نامیده می شود ، خودش را نشان داد. اما خوشبختانه با تعامل بانک مرکزی و ارائه رمز دوم پویا وضعیت در این حوزه تا حد مطلوبی کنترل شده است.
او ادامه می دهد: حالا نوبت به کلاهبرداری از طریق دستکاری تراکنشها در تلفن همراه یا پوزهای بی سیم و دستی و حتی خودپردازها رسیده است. چون صورتحسابهای جعلی چاپ می کنند. تعامل کافی میان نیروهای امنیتی – اطلاعاتی و همکاران ما وجود دارد و این بار هم با اقدامات فنی و بررسی های تخصصی کارشناسان که شبانه روز در حال رصد فضای مجازی هستند ، عاملان این تخلفات شناسایی و به دستگاه قضایی معرفی شده اند.
سرهنگ محمودی هشدار می دهد: کسانی که کارت بانکی اجاره می دهند، آگاهانه یا ناآگاهانه موجب اخلال اقتصادی می شوند. چون جعل سند با این کارتها انجام شده و اعضای باندها اعمال مجرمانه متعددی مرتکب شده اند.
سوال می کنم عده ای بر این باورند که این افراد هکر حرفه ای هستند . اما سرهنگ محمودی تاکید می کند : نفوذ در سیستم بانکی به هیچ عنوان مطرح نیست. بلکه ماجرا به گونه ای است که با ابزارهای ویژه ای ، کاربر را به جای صفحات اصلی بانکی به صفحات جعلی هدایت می کند.