زندگی نامه شاعر معاصر ایرانی استاد امیر هوشنگ ابتهاج
زندگینامه امیر هوشنگ ابتهاج
چکیده ای از بیوگرافی امیر هوشنگ ابتهاج :
نام اصلی : امیر هوشنگ ابتهاج
متولد : 6 اسفند 1306
محل تولد : رشت، ایران
محل زندگی : ایران، آلمان
وفات : 19 مرداد 1401 (94 سال)
تخلص : ه.ا. سایه
پیشه : شاعر، پژوهشگر
زمینه کاری : ادبیات، موسیقی ایرانی
ملیت : ایرانی
جوایز مهم : بنیاد موقوفات محمود افشار، نشان عالی هنر برای صلح
سبک نوشتاری : شعر نو، غزل، مثنوی
کتاب ها : نخستین نغمه ها، سیاه مشق ۱ و ۲ و ۳، شبگیر، چند برگ از یلدا، تا صبح شب یلدا، یادگار خون سرو، تاسیان، بانگِ نی، سراب
تأثیرپذیرفته از : حافظ
همسر : آلما مایکیال (ا. 1337–ب. 1400)
فرزندان : یلدا (زاده 1338)، کیوان (زاده 1339)، آسیا (زاده 1340)، کاوه (زاده 1341)
پدر و مادر : میرزا آقاخان ابتهاج، فاطمه رفعت
زندگی نامه امیر هوشنگ ابتهاج :
امیر هوشنگ ابتهاج متولد 6 اسفند سال 1306 در رشت است وی شاعر و پژوهشگر نامدار ایرانی بود. متخلص به سایه (ه.ا. سایه) بود.
نخستین اثرش به نام «نخستین نغمه ها» را در سال 1325 شمسی منتشر کرد. از آثار دیگر او می توان به تصنیف سپیده (ایران ای سرای امید) اشاره کرد. او همچنین در رادیو (برنامه گل ها) کار میکرد و پایه گذار برنامه ی موسیقایی گلچین هفته بود.
خانواده ی امیر هوشنگ ابتهاج :
امیر هوشنگ ابتهاج اولین فرزند میرزا آقا خان ابتهاج و فاطمه رفعت و تنها پسر یک خانواده ی 4 فرزندی بود.
پدر او اصالتاً اهل یزد بود و به علت شغل پزشکی و ریاست بیمارستان پورسینا در شهر رشت ساکن بود و از مردان سرشناس و پزشکان معروف شهر رشت به حساب می آمد.
هوشنگ ابتهاج دوره تحصیلات دبستان و راهنمایی را در رشت و دبیرستان را در تهران گذراند. امیرهوشنگ نوجوان گرچه در درس و مدرسه کوشا نبود اما شیفته مهارت آموزی شد و در کنار نقاشی و مجسمه سازی، به دیگر هنرها نیز علاقه مند بود. به گفته ی خودش: در همان هشت تا ده سالگی برای غذا پختن حرص می زدم. یک بار هم سه ماهِ تابستان مرا فرستادند پیشِ یک خانم خیاط. شاید چون در خانه شلوغ می کردم. گلدوزی و دِسْمِه دوزی هم از او یاد گرفتم. مدت کوتاهی هم پیش «موسیو یرواندی» پدر «جرج مارتیرسیان» نوازنده ارکستر سمفونی تهران، مشق ویولن کردم.
گرایش خاص امیر هوشنگ ابتهاج به شعر و ادب فارسی و اشعار از دوران نوجوانی آغاز شد. او در همان دوران دبیرستان اولین دفتر شعر خود را به نام نخستین نغمه ها منتشر کرد. ابتهاج در جوانی دلباخته دختری ارمنی به نام گالیا شد که در رشت ساکن بود و این عشق دوران جوانی دست مایه اشعار عاشقانهای شد که در آن ایام سرود. بعدها که ایران غرق خونریزی و جنگ و بحران شد، ابتهاج شعری به نام کاروان (دیرست گالیا…) با اشاره به همان روابط عاشقانه اش در گیر و دار مسایل سیاسی سرود. ابتهاج مدتی به عنوان مدیر کل شرکت دولتی سیمان تهران به کار مشغول شد.
ازدواج هوشنگ ابتهاج
درسال 1337 با خانم آلما مایکیال ازدواج کرد و حاصل این ازدواج چهار فرزند به نامهای یلدا «1338»، کیوان «1339»،آسیا «1340»، و کاوه «1341» می باشد.
او شاعری توانا است که به هر دو سبک کهن و نو شعر می سراید. علاوه بر توانایی ها و هنرمندی او، دلایل دیگری نیز در شهرت و شناخته شدن آثار او تاثیر داشته است؛ به عنوان مثال، شعر او بارها توسط هنرمندان و خواننده های محبوب ایرانی، به صورت ترانه و تصنیف، اجرا شده است.
از عوامل دیگر محبوبیت او در میان مردم، همراهی او با روح زمانه و شرایط اجتماعی است. شعر او نسبت به آنچه در اجتماع می گذرد بی تفاوت نیست. او مضامین اجتماعی و دغدغه های مردم را، با هنرمندی به رشته شعر درمی آورد.
امیر هوشنگ ابتهاج علاوه بر شعر و ادبیات، در زمینه موسیقی نیز فعالیت داشته و از سال 1350 تا 1356 سرپرست برنامه «گل ها» در رادیو ایران و پایه گذار برنامه موسیقی «گلچین هفته» بوده است.
او بعد از حادثه خونین میدان شهدا (ژاله) و کشته شدن مردم به دست نیروهای رژیم وقت، به همراه «محمدرضا لطفی»، «محمدرضا شجریان» و «حسین علیزاده»، به نشانه اعتراض، از همکاری با رادیو استعفا داد.
غزلیات، تصنیف ها و اشعار نوی او بارها توسط هنرمندان بزرگی چون محمدرضا شجریان، حسین قوامی و شهرام ناظری و خوانندگان دیگری مانند علیرضا افتخاری و محمد اصفهانی اجرا شده است. دو تصنیف معروف «تو ای پری کجایی» و «ایران ای سرای امید» یا «سپیده» از سروده های او هستند.
درسال 1374 به ایالات متحده ایالات امریکا و شعرخوانی و سخنرانی درباره ی دیوان حافظ در شهر های برکلی، لوس آنجلس، دالاس، نیویورک، فیلادلفیا، سان دیه گو، سیاتل سفر کرد.
ماجرای مهاجرت به آلمان هوشنگ ابتهاج
سایه درباره مهاجرت به آلمان گفت: رفتن من به آلمان اجبار نبود، اول یکی از بچه هایم رفت آلمان، بعد زنم رفت که بچه ام تنها نباشد، بعد بچه های دیگر رفتند، یک مدتی هم من ممنوع الخروج بودم، بالاخره من هم سال 1364 رفتم. مهاجرت نکردم و گاهی تهران هستم.
زندگی در آلمان
هوشنگ ابتهاج درباره زندگی اش در آلمان می گوید: در طول روز دو سه ساعت بیشتر نمی خوابم، صبح خیلی زود بیدار می شوم، چایی درست می کنم و با کمی نان خشک صبحانه می خورم. روزها می نشینم تلویزیون تماشا می کنم و می بینم دنیا روز به روز دیوانه تر می شود، بعد ناهار میخورم و دوباره دیوانگی دنیا را تماشا می کنم که بدانم آخر این دیوانگی دنیا به کجا خواهد کشید.
جایزه صلح سایه
در روز 12 مهر سال 1397 در مراسم پایانی «ششمین جشنواره بین المللی هنر برای صلح»، نشان عالی با عنوان «هنر برای صلح» به هوشنگ ابتهاج و سه هنرمند دیگر اهدا شد.
آثار هوشنگ ابتهاج :
– نخستین نغمه ها (1325)
– سراب (1330)
– سیاه مشق (فروردین 1332)
– شبگیر (مرداد 1332)
– زمین (دی 1334)
– چند برگ از یلدا (آبان 1344)
– یادنامه (مهر 1348) (ترجمه شعر تومانیان شاعر ارمنی، با همکاری نادرپور، گالوست خاننس و روبن)
– تا صبح شب یلدا (مهر 1360)
– یادگار خون سرو (بهمن 1360)
– حافظ به سعی سایه (دیوان حافظ با تصحیح ابتهاج)
– تاسیان مهر 1385 (اشعار ابتهاج در قالب نو)
– بانگ نی
از این میان سیاه مشق و تاسیان تنها دفترهایی هستند که ابتهاج با تجدیدنظر در محتوا به چاپ های بعدی رساند و مجموعه و چکیدهٔ همهٔ شعرهایش است. بانگ نی نیز در پاییز 1395 بدون آگاهی او منتشر شد.
از مهمترین آثار هوشنگ ابتهاج تصحیح غزل های حافظ است. این اثر با عنوان «حافظ به سعی سایه» نخستین بار در سال 1372 از طرف نشر کارنامه به چاپ رسید. بار دیگر نیز با تجدید نظر و اصلاحات جدید منتشر شد. سایه سال های زیادی را صرف پژوهش و حافظ شناسی کرد. این کتاب حاصل تمام آن تلاش ها و زحمات است که در مقدمه آن را به همسرش آلما پیشکش کرده است.
درگذشت امیر هوشنگ ابتهاج :
هوشنگ ابتهاج به علت نارسایی کلیه در بیمارستان بستری شد و در نوزدهم مرداد سال 1401 در سن 94 سالگی در شهر کلن آلمان درگذشت. پیکر این شاعر بزرگ در تاریخ 5 شهریور ماه 1401 در پارک محتشم رشت به خاک سپرده شد.
نمونه ای از اشعار امیر هوشنگ ابتهاج
امشب به قصه دل من گوش میکنی
فردا مرا چو قصه فراموش میکنی
این دُر همیشه در صدف روزگار نیست
میگویمت ولی تو کجا گوش میکنی
دستم نمیرسد که در آغوش گیرمت
ای ماه با که دست در آغوش میکنی
در ساغر تو چیست که با جرعه نخست
هشیار و مست را همه مدهوش میکنی
می جوش میزند به دل خم بیا ببین
یادی اگر ز خون سیاووش میکنی
گر گوش میکنی سخنی خوش بگویمت
بهتر ز گوهری که تو در گوش میکنی
جام جهان ز خون دل عاشقان پر است
حرمت نگاه دار اگرش نوش میکنی
سایه چو شمع شعله در افکندهای به جمع
زین داستان که با لب خاموش میکنی
***********
گریه
سایه ها، زیر درختان، در غروب سبز می گریند
شاخهها چشم انتظار ِ سرگذشت ابر
و آسمان، چون من، غبار آلود دلگیری
باد، بوی خاک ِ باران خورده می آرد
سبزه ها در راهگذار ِ شب پریشانند
آه، اکنون بر کدامین دشت می بارد؟
باغ، حسرتناک ِ بارانی ست
چون دل من در هوای گریه ی سیری …
***********
قصه آفاق
دست کوتاه من و دامن آن سرو بلند
سایهی سوخته دل این طمع خام مبند
دولت وصل توای ماه نصیب که شود
تا از آن چشم خورد باده و زان لب گل قند
خوشتر از نقش توام نیست در ایینهی چشم
چشم بد دور، زهی نقش و زهی نقش پسند
خلوت خاطر ما را به شکایت مشکن
که من از وی شدمای دل به خیالی خرسند
من دیوانه که صد سلسله بگسیخته ام
تا سر زلف تو باشد نکشم سر ز کمند
قصهی عشق من آوازه به افلک رساند
همچو حسن تو که صد فتنه در آفاق افکند
سایه از ناز و طرب سر به فلک خواهم سود
اگر افتد به سرم سایهی آن سرو بلند